هزار کار ناکرده و مصداق بارز «در همه کارها ناتمامی*»

چند روز پیش جمله‌ای توجه‌ام را جلب کرد و آن جمله این بود:
«تمرکز کردن به شما کمک می‌کنه کار را درست انجام دهید، اما اولویت‌بندی به شما کمک می‌کند کار درست را انجام دهید.»

هزار فکر و خیال در سرم است و این نمی‌گذارد درست تمرکز کنم. همین حالا هم که دارم این متن را می‌نویسم یک چیزی در وجودم تکان می‌خورد و هی فکرم را می‌‌برد این طرف و آن طرف. در همین مدت سه چهار بار نزدیک بود از وسط نوشتن این متن بلند شوم و مشغول کار دیگری بشوم. اما خب جلوی خودم را گرفتم. فکر می‌کنم برای تمام شدن کارها به بیشتر از ۲۴ ساعت در روز نیاز دارم اما این حرف کاملاً اشتباه است. من نه تنها به بیشتر از ۲۴ ساعت نیاز ندارم بلکه در روز کلی هم وقت اضافه دارم. تنها چیزی که نیاز دارم تمرکز است. باید همه‌ی فکرها را از کله‌ام در بیاورم و سرم را خلوت کنم و یکی یکی سراغشان بروم. مغزم یک سر و سامانی نیاز دارد. دارم به این تصمیم فکر می‌کنم که یک روتین برای خودم داشته باشم. مثلا شب فلان ساعت بخوابم، صبح فلان ساعت بیدار شوم یک پیاده‌روی سبک داشته باشم و بعدش صبحانه و رفتن سرکار. خب این کار فقط با دوست داشتن نمی‌شود. باید حدود را رعایت کنم. یعنی اگر می‌گویم ساعت ۱۷ باید از سرکار شوم، باید ۱۷ بلند شوم تا نظم برنامه به هم نریزد. فعلاً برنامه هفته بعد همین است. 

 

* تاریخ بیهقی، تالیف ابوالفضل بیهقی