عنوان این سری مطالب دوزیستن است.
نام مدل زندگیام را دوزیستن گذاشتم. البته این تنها چیزی است که در حال حاضر به ذهنم رسیده و ممکن است در آینده تغییر کند. در این وبلاگ به صورت ناشناس مینویسم و نمیدانم گفتن جزییات زندگیام چقدر میتواند هویت من را آشکار کند. اما مگر کسی دیگر وبلاگ میخواند؟
نام مدل زندگیام را دوزیستن گذاشتم. راستش را بخواهید این زندگی از زمان کنکور و قبول شدن در یکی از دانشگاههای قم شروع شد. در آن زمان سه چهار روز از هفته را درخوابگاه بودم و مابقی را در خانه. چهار سال را گذراندیم یک چنتایی رفیق شفیق پیدا کردم که مثلشان دیگر پیدا نمیشود و بهترین اتفاق زندگیام نیز در همان زمان افتاد. در آن زمان با دختری آشنا شدم که الان همسر من است. مهربانترین است، زیباترین است، با نمکترین است و من عاشقش هستم.
همسرم ساکن قم است. من به همراه خانواده در قم به خواستگاری رفتیم. در قم مراسم بلهبرونمان را برگزار کردیم و بالاخره در قم عقد کردیم. فقط یک قلم از این مراسمها مانده و آن هم عروسی است که آن هم قرار گذاشتیم در قم برگزار کنیم حتی تالار را هم انتخاب کردیم. در مورد آتلیه هنوز به توافق نرسیدهایم و به نظرم کار تمام این آتلیهایها بیخود است. تصمیم گرفتیم زندگی را هم در قم شروع کنیم. برای این تصمیم مسائل زیادی بود که باید در نظر میگرفتیم و که مهمترینش به نظرم مسئله کار بود. به نظرم برای آشنایی تا همینجا کافی بود.